آخرین اخبار

1. آبان 1402 - 23:57   |   کد مطلب: 46414
اسراییل در حالیکه به مردم غزه گفته بود برای امنیت خود شمال نوار را تخلیه کنند، به کاروانهای در مسیر جنوب حمله کرد.

به گزارش آوای سیدجمال، "سامح مراد" یک عکاس آزاد است، او بدترین لحظه زندگی خود را در روز جمعه 13 اکتبر در بیمارستان الشفاء تجربه کرد. زمانی که خانواده‌اش در یک کامیون در حال فرار از شمال نوار غزه بود که اسرائیل گروه آنها را هدف قرار داد و 70 نفر را کشت.
 

فکر می‌کردیم اگر از شهر برویم درامانیم

اوایل همان روز همسر، مادر، دختران، خواهران و برادران او پشت یک کامیون از شهر غزه گریخته بودند و به سمت جنوب یعنی خان یونس حرکت می‌کردند. همسر او، دینا طاهر در آن روز سرنوشت‌ساز، زمانی که یک حمله هوایی کاروان غیرنظامیان فراری را بمباران کرد، جان باخت.

سامح مراد به الجزیره گفت: "او عشق زندگی من بود. فکر نمی‌کنم دیگر هرگز با کسی مثل او ملاقات کنم. ما پنج سال عاشق هم بودیم، اما شنیدم که شخص دیگری او را از خانواده‌اش خواستگاری کرده، آسمان و زمین را جابجا کردم تا خانواده او را متقاعد کنم که مناسبش هستم."

دینا به مدت یک هفته تحت فشار بود زیرا اسرائیل بی امان شهر غزه را بمباران می کرد. او نگران امنیت دو دخترشان، مایار 22 ماهه و میرنا نوزاد بود. "سامح" گفت، در آن روز اسرائیل از فلسطینی‌های شمال غزه خواست که منطقه را تخلیه کنند و به سمت جنوب بروند، دینا هم فکر می‌کرد باید اینکار را کند تا در امان باشند.
 

همان لحظه فهمیدم همسرم را از دست داده‌ام

اما افرادی که شمال غزه را تخلیه کرده بودند از آسمان هدف بمب‌های اسرائیلی قرار گرفتند. بیش از 70 نفر که اکثراً زنان و کودکان بودند در این کاروان‌ها کشته شدند.

او در حالی که به دوردست نگاه می‌کرد، گفت: «دینا مطمئن نبود، اما نگران بود، بنابراین در نهایت به جنوب رفت.»  "سامح" به همراه سایر روزنامه‌نگارانی که از همانجا کار می‌کردند در بیمارستان الشفا مانده بود. بیمارستانی که هزاران نفر بی‌پناه و آواره در محوطه آن پناه گرفته و از ترس دور هم جمع شده بودند.

سامح شنید خانواده‌اش در یکی از کامیون‌هایی که هدف قرار گرفته، بودند و کشته‌ها و مجروحان را به بیمارستان شفا می‌آورند. یک خودروی سواری خانواده او را به بیمارستان الشفاء بازگرداند. سامح به سمت ماشین دوید و دخترانش را با خیال راحت در آغوش گرفت اما بعد متوجه شد که دینا، همسرش در ماشین نیست.

او با کمی مکث رو به گزارشگر الجزیره ادامه داد: «آمبولانس‌ها کسانی را که کشته شده‌اند به ورودی دیگری در بیمارستان می‌برند. همان لحظه فهمیدم که او از پیشم رفته است. نمی‌توانم احساس اولین تماس تلفنی را که به من گفت سلامت خانواده‌ام را چک کنم، زیرا مسیر کامیون مورد حمله قرار گرفته توصیف کنم. انتظار طاقت فرسایی بود برای دیدن اینکه آیا همه آنها خوب هستند یا خیر."
 

هربار کابوس کشته شدن مردم را می‌بینم

مادر سامح، "مصمه مراد" زنی47 ساله است، او زمان حمله به کاروان آنجا بوده است. مصمه هنوز در شوک به خاطر اتفاقی که افتاده، در حالی که نفسی لرزان می‌کشد، به گزارشگر الجزیره می گوید: «این تجاوز در سطح دیگری است.»

او می‌گفت که آنها به سختی از شهر غزه، در نزدیکی شجاعیه خارج شده بودند، مردم در خیابان به کاروان هشدار دادند که به عقب برگردند، زیرا شنیده بودند که سایر افراد خارج شده از شمال نوار در مسیر کشته شده‌اند.

"مصمه" درباره بمباران کاروان می‌گوید: «من قبلاً چنین صدایی را نشنیده بودم. ما در دود غلیظ سیاه غرق شدیم و فریادهایی از اطرافم بلند شد، گوش‌هایم پر از فریاد دیگران شد، اما نمی‌توانستم ببینم چه خبر است.عروسم از پیشانی‌اش خون می‌آمد. سعی کردم خون را پاک کنم و از او پرسیدم چه اتفاقی برایش افتاده، وقتی صورتش را برگرداند، دیدم چشمش را از دست داده و شروع به جیغ زدن کردم. بعد به او گفتم باید قوی باشد، من با آمبولانس تماس می‌گیرم و از آنجا خارج می‌شویم.»

مادر سامح به الجزیره گفت: «سپس پسرم "وسیم" که از ناحیه پایش زخمی شده بود شروع به فریاد زدن کرد. بمب‌ها همچنان از آسمان بر سر ما فرود می‌آمدند. موفق شدم دخترم را از تخت کامیون که مملو از افراد کشته و زخمی شده بود بیرون بیاورم و به او گفتم تا آنجا که می تواند سریع بدود. پسرم فریاد می‌کشید تا به او کمک کنم، اما تنها کاری که می‌توانستم انجام دهم این بود که به او بگویم بی‌حرکت دراز بکشد، زیرا می‌ترسیدم جراحاتش بدتر شود.»

او ادامه داد: «حدود 30 نفر از ما پشت موانع بتنی که قبلاً یک ایست بازرسی پلیس در نزدیکی جاده بود، پنهان شدیم. سپس فرشته‌ای به شکل راننده در کنار کامیون ایستاد و دیدم که پسرم را به سمت ماشینش می برد. من به سمت آنها دویدم و او همه ما را به بیمارستان برد. از آن زمان، من یک دقیقه نتوانستم بخوابم. دخترم بی‌جان است، هیچ احساس یا واکنشی در او وجود ندارد. عروسم از دنیا رفته است. هر بار که چشمانم را می بندم، مردم را می بینم که کشته می‌شوند، عروسم در حال خونریزی است و پسرم فریاد می زند کمکم کن. من می دانم که فقط برای عبور از بحران این به ماه‌ها درمان نیاز دارم. من نمی‌توانم آنچه را که شاهد بودم تحمل کنم.»

برچسب‌ها: 

دیدگاه شما

نقشه ماهواره ای اسدآباد
پیش بینی وضعیت هوای اسدآباد
بانک ملت
https://telegram.me/Avaseyedjamal