9. ارديبهشت 1392 - 5:25   |   کد مطلب: 7197
نامه شهیدعلم الهدی به خواهرش

ALAMOLHODA-SARAFRAZAN

متن زیر نامه شهید علم الهدی است که در سال 1356 خطاب به خواهرش نوشته است .
خواهر عزیز
پس از اهداء سلام و درود ، رسیدن به فلاح را برایتان آرزو می کنم .
چون در آغاز قدم گذاشتن در سال جدید از شما دور بودم و نتوانستم خود را به این راضی کنم که سال نو را آغاز کنیم و در این لحضات حساس از عمر با شما سخن نگویم . ناچار برای اولین بار قلم به دست گرفتم و با شما حرف می زنم .
ساعتی پیش داشتم مطالعه می کردم ، به یک جمله رسیدم ، در مورد این جمله زیبا فکر کردم و مناسب دیدم که نتیجه این ساعات فکر را که در آستانه شروع سال جدید بود برایتان بنویسم .
شاندل ((Shandel متفکر بزرگ اروپای قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم می گوید : " انسان این عصر زندگی را وقف تهیه وسایل زندگی می کند ."
ما زندگی را در رنج می گذرانیم تا راحتی و آسایش ایجاد کنیم ، تمام عمر می دویم به این امید که لحضاتی بنشینیم . تمام عمر زحمت می کشیم تا استراحت کنیم و البته عمر می گذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمی کنیم و نمی یابیم . زیرا مرتبا از طریق اجتماع به ما نیاز های جدید تلقین می شود .
نیازهای کاذب و مصنوعی که دائما در آدم به وجود می آورند به وسیله تبلیغات است . تلویزیون را روشن می کنید ، بعد از دو ساعت خاموش می کنید ، به خودتان نگاه می کنید ، می بینید هفت هشت احتیاج خرید تازه به وجود آمده که که قبلا لازم نداشتید . قبلا مثلا با خاکستر دیگ را می شستید امروز حتما باید پودر . . . . بخرید . بوردا می خرید ، زن روز می خرید ، نگاه می کنید ، در فکر تهیه لباسها و مدل های آن می افتید .
استعمار فرهنگی و فرهنگ زدائی از طریق تقلید ، تشبه ، رقابت مصرفهای مصنوعی و سمبلیک و جلب توجه است و اینجاست که به سخن عمیق محمد (ص) که " من یتشبه بقوم فهو منه " که از کلمه شبیه استفاده شده .
اگر زندگیمان مثل اروپایی ها شد ، اگر وضع لباسمان مثل مدلهای ارائه داده شده زن روز و بوردا و خانم . . . . شد ، خود نیز از نظر خصوصیات انسانی و درک و انتخاب راه زندگی به سوی او شدن میل کرده ایم .
یکنواختی و قالبی شدن انسانها در جوامع گوناگون و مخصوصا در ملت ما که مرتبا به وسیله برنامه های فرهنگی مان در سطح وسیعی از طرف مسئولان امر پیاده می شود همه در قالبهای ماشینیسم بخاطر بالا بردن مصرف جهانی مخصوصا جهان سوم که دنیای صنعتی به ما تحمیل می کند ، غارت اصالتها ، منابع معنوی و از بین رفتن خصوصیات زندگی شرقی و یا اسلامی که عبارت از مصرف هر چه کمتر و تولید هر چه بیشتر به وسیله عوامل آموزشی دگرگون می شود . چرا که اروپای صنعتی می بایست برای تولیدات اضافی خود مصرف کننده پیدا کند . و چه کند که بتواند کالای مصرفی بدهد و مواد تولیدی بگیرد و منت هم بگذارد و خود را هم بالاتر و متمدن قلمداد کند و اگر سواری خواست خر خوبی تربیت کرده باشد و . . .
ابتدا با استعمار فرهنگی کار خود را آغاز می کند و سپس از یک خصیصه پاک و اصیل خدائی که به رسم امانت به انسان داده شده استفاده می کند و آن "تنوع" و شکلی از تکامل است .
می بینیم ( همراه با درد ) که تمام فلسفه ها و مذهب ها و ایده آلها و عشق ها و خواستن ها و . . . خلاصه شده در این : اصالت مال زندگی مادی است ، بنابراین وقتی زندگی مادی اصالت دارد هدف رفاه است . پس برای چه باید کار کرد ؟ برای تهیه وسایل آسایش
داستان شازده کوچولو را خوانده اید ؟
آیا قربانی شدن وسایل زندگی برای چه ؟ برای تکامل ؟ برای تعالی ؟ برای رفتن به حقیقت ؟ برای رسیدن به ایده آلهای مقدس انسانی ؟ برای تقرب و نزدیکی به بهترین دوست و یار او (الله) ؟ نه ! برای بدست آوردن وسایل آسایش زندگی ، زیستن برای مصرف ، مصرف برای زیستن
یک دور باطل ، دور حماقت کار – استراحت – خوردن – خوابیدن همین و بس !!!!
بهتر است کمی فکر کنیم ملاک ما برای شناختن افراد چیست ؟ مثال می زنم ، آیا وقتی مثلا به خواستگاری می روید چه می پرسید ؟ می پرسید که ، آیا شما آدم با هوشی هستید ؟ با شهامت هستید ؟ چه مقدار وقار و اصالت دارید ؟ چه مقدار قرآن را درک کرده اید ؟ چه مقدار در تاریخ و اقتصاد و جامعه شناسی و انسان شناسی و تفسیر و فهم سخنان ائمه مطالعه دارید ؟ معلوماتتان چقدر است ؟ و . . . هرگز!
درست همان گونه می اندیشیم و همان گونه انتخاب می کنیم که فرهنگ مادی بورژوازی غرب به ما تحمیل کرده و معیار ارزشهامان بسته بندی شده از غرب می آید ، اما خود نمی دانیم و نمی فهمیم و خیال می کنیم که اندیشه و فکرمان اسلامی است .
در صورتی که اندیشه ای که قرآن می خواهد به ما بدهد درست عکس آنست و با آن در تضاد کامل است . و اصلا اندیشه تربیتی قرآن برای از بین بردن چنین ارزشها و معیارها و طرز تفکر ها و برداشتها و چنین شناختی است نسبت به زندگی حیات وسایل مادی ، نیازها ، آرزوها ، خواست ها ، ایده آلها و . . .
و ما تمام تلاشمان و نارا حتی هامان و رنج ها و حتی نوع احساسهامان در این است که بهتر زندگی کنیم . به جای اندیشیدن به اینکه چگونه باید زندگی کنیم و چرا ؟ زندگی یعنی چه ؟ تلاش برای چه ؟ اصلا چرا زندگی کنیم ؟ و به اینها توجه نداریم ، چرا که نتوانستیم خود را از لجن فرهنگ بورژوازی نجات دهیم . از لجن مصرف بدون تولید ، از لجن زندگی خلاصه شده در مادیات و تمام نیروهای خلاق و نبوغهای سرشار را در وسیله خلاصه کردن
درست مثل کسی که پله ای گذاشته تا خود را به پشت بام برساند اما همینکه پا روی پلکان اول گذاشت ، آنقدر راجع به خود پله فکر کند ، سوراخ سمبه های آن ، رنگ آن و . . . که لحضه ای خواهد رسید و گریبان مرگ او را فرا گرفت و هنوز در فکر این است که پله چوبی را تبدیل به فلزی یا فلزی را تبدیل به کائوچو یا طلا و یا . . . کند و در نتیجه عمر تمام می شود و خود را به پشت بام نرسانده .
خواهش میکنم این جمله را با دقت بخوان و فکر کن تا عظمت آن را دریابی :
الناس نیام اذا ماتو انتبهو ( مردم خوابند ، وقتی که مردند متنبه می شوند ، بیدار می شوند )
که حدس می زنم این جمله زیبا از فاطمه (س) بزرگ آن الگوی نمونه شاهد اسوه در همه زمانها برای همه نسلها و همه دختران و مادران تاریخ
آن چهره زنده که جز از وقایع مرگ او از تاریخ زندگیش چیزی نمیدانیم و او که باید در لحظه های زندگی ، در تصمیم ها ، در انتخاب ها در جلوی چشمانمان باشد تا بیاموزیم که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم...

برچسب‌ها: 
http://www.ava-seyedjamal.ir/?p=7186